تاریخ تولد شناسنامهای من با تاریخ تولد واقعیام فرق دارد. توی شناسنامه، زیر زشتترین عکسی که تا حالا از من گرفته شده، تاریخ تولدم را بیست و نهم شهریور ثبت کردهاند. اما من در زمستان به دنیا آمدهام. مادرم میگوید سحرگاه روز بیستم بهمن؛ و غیر از گزارش مادر از آن لحظات دردناک، سند دیگری دربارهی وقت دقیق تولد در دست ندارم.
قضیه مثل همیشه دور زدن قوانین رسمیبوده است. برای اینکه زودتر بتوانم مدرسه را شروع کنم، زودتر زندگی کنم و لابد زودتر بمیرم. واقعیت هم این است که من تقریبن همه چیزِ زندگی را زود شروع کردهام.
پس تاریخ زندگی من از همان لحظهی نامعینِ آغاز، به ضدیت با قدرت متمرکز رسمیآراسته شده. این ضدیت سنت فرهنگی دیرینهی من، پدرم، پدربزرگم و همهی هموطنانم است. سالهاست که در کشورم دولت دارد کار خودش را میکند و مردم کار خودشان را. دور زدن دولت، کلاه گذاشتن سر دولت و دشمنی با دولت سالهاست جزئی از زندگی روزمرهی همهی ماست. سالهاست در نظر ما مردم، دولت نیرویی خارجی است که به زور میخواهد ما را به سمت خواستههای خودش هُل بدهد و در نظر دولت، مردم مجموعهای از موجودات دوپای دست و پاگیرند که اگر مراقبشان نباشد، همیشه ممکن است عدهای از آنها، قدرت اعمال زور را از دستش بقاپند.
از کودکی با تابستان میانهی خوبی نداشتهام. حتا تعطیلات طولانی مدرسه باعث نمیشد، برای پایان تابستانِ گرمِ شهرم، روزشماری نکنم. با این حساب روزهای آخر شهریور موقع نامناسبی برای متولد شدنم نیست، وقتی که تابستان دارد نفس آخر را میکشد. اگر به عهدهی خودم میگذاشتند، روز اول مهر را انتخاب میکردم که از زحمت تحمل این یکی دوز آخر تابستان هم فارغ باشم.
پاییز را دوست دارم. محجوب و زیبا و کمیغمگین است، مثل بهار اهل خودنمایی نیست و غمگینی آرامِ بیدلیلی دارد، مثل همهی سالهای نوجوانی و جوانیام.
پاییز نود و یک میآید و روزهای سخت همچنان ادامه دارند. پاییزتان مبارک.