راستش هیچ انتظار نداشتم انتشار یادداشتی کوتاه در وبلاگی متروک باعث این همه واکنشها و تنشهای عجیب و غریب شود. ما داریم از واقعیتی حرف میزنیم که از فرط ساده بودن بدیهی به نظر میرسد: موقعیتهای شغلی محدود و متقاضیان بسیار، بی شک و تردید، پای باندها و گروههایی را که در پی تصاحب بیشترین منافع برای خود و پیروانشان هستند، به فرایند پرنقص جذب هیأت علمی باز میکند؛ و اگر این باندها و گروهها دستی هم در سیاست و قدرت داشته باشند، فساد رشد میکند. این موضوع ساده چیزی است که «آدممعمولیها» خوب میفهمند چون (نه فقط در فرایند جذب هیأت علمی که فقط عدهی قلیلی از جامعه درگیر آناند، بلکه) به صورت روزمره، هر جا که پای منابع و منافعی در میان است، با آن مواجهاند. بنابراین، بیآنکه بخواهم به کسی جسارتی بکنم، باید بگویم اگر این واقعیت ساده را نمیفهمید، به جایگاه اجتماعیتان توجه کنید. تداوم و تکرار این وضع اعتماد مردم را به نظام رسمی کشور مخدوش میکند (بخوانید کرده است).
امروز یکی از مسئولان پژوهشگاه علوم انسانی با من تماس گرفتند. اگر ملاحظات اخلاقی اجازه میداد دوست داشتم محتوای این گفتگو را منتشر کنم، اما این کار را نخواهم کرد. از میان گفتگوها آنچه دوست داشتند به گوش همه برسد این بود که پژوهشگاه قویاً و مؤکداً جریانی را که من از کانال تلگرامی عضو هیأت علمی پژوهشگاه نقل کردهام، تکذیب میکند. من این تکذیب را باور میکنم و منتظر میشوم که ببینم پایان داستان چه میشود.
تأکید میکنم که پژوهشگاه موضوع را تکذیب کرده و اصل بر همین تکذیب پژوهشگاه است. مخاطب مستقیم این تأکید کسانی هستند که دوست دارند برای اضافه کردن پیازداغ ماجرا، نقل قولهای این وبلاگ شخصی متروک از منبعی دیگر را به عنوان سند جرایم نگارندهاش در اختیار رؤسایشان بگذارند. اما فقط برای رفع اتهاماتی که ظرف این روز پرتنش متوجه من شده است، باید چند نکته را عرض کنم با این توضیح که مخاطب بندهای زیر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نیست، حرفهایی است برای روشن کردن افکار عمومی و البته برای آنهایی که خودشان میدانند.
۱- من به هیچ وجه اتهامی را متوجه پژوهشگاه نکردهام. یادداشت قبل حاوی نقل قول مستقیم من از عضو هیأت علمی پژوهشگاه است. تا آنجا که به پژوهشگاه علوم انسانی مربوط میشود، باقی یادداشت هیچ ادعایی بیش از آنچه در نقل قول مستقیم آمده ندارد. یادداشت ایشان دربارهی تحمیل عضو هیأت علمی به پژوهشگاه، پیش از انتشار در وبلاگ من که به زور سالی 100 نفر بازدیدکننده دارد و در کانال تلگرامیام که فقط 60 عضو دارد، در یک خبرگزاری رسمی و دهها گروه و کانال تلگرامی و اکانتهای بسیاری در شبکههای اجتماعی بازنشر شده است.
اما جالب است بدانید که من پیش از آنکه این نقل قول مستقیم را ـ باوجود آن همه بازتاب ـ در وبلاگم منتشر کنم، نظر دو عضو گروه مطالعات اجتماعی پژوهشگاه را دربارهی ادعای مطرح شده پرسیدم. هر دو مدعیات مذکور را با اطمینان تأیید کردند (هویت این دو را هرگز فاش نخواهم کرد). تأکید میکنم که اصل بر تکذیب پژوهشگاه است. اما عجیب است که نیمی از اعضای یک دپارتمان در تأیید یک «دروغ» با هم اتفاق نظر دارند.
اگر یک بار دیگر به واقعیتهایی که در بند بالا آوردم توجه کنید، حتماً این سوال برایتان پیش میآید که بین این همه بازتاب و سر و صدا چرا یقهی نویسندهی یکلاقبای این وبلاگ متروک را گرفتهاند؟ پاسخ پیش کسانی است که امروز یادداشت قبلی را به عنوان هجمهای ناجوانمردانه به پژوهشگاه، پیراهن عثمان کردند.
2- من به هیچ وجه اهل شلوغکاری و چیزی که به آن «حاشیهسازی» میگویند، نیستم. راستش گاهی آرزو میکنم که کاش کمی اجتماعیتر بودم. جیغجیغ و شلوغپلوغی مضطربم میکند. گفتم که دوستان دارند پیازداغ قضیه را به شکلی هدفمند زیاد میکنند، اما همین چیزهایی هم که نوشتهام نشانهی این است که کارد برای آدمی که اصلاً حوصله و انرژی فعالیت مدنی ندارد هم به استخوان رسیده. مسئله پژوهشگاه علوم انسانی نیست. من با استناد به کلام شفاهی مسئول محترم پژوهشگاه میگویم که کل آنچه از قول عضو محترم هیأت علمی در یادداشت قبل آورده شده، کذب محض است. اما خندهدار نیست که بگوییم در جریان جذب هیأت علمی (و جریانهای مشابه) سفارش و اعمال فشار و لابیبازیای در کار نیست؟ با این دهها داستانی که ما آدممعمولیها میدانیم از پایمال شدن حق بااستعدادترین جوانان این کشور به جرم اینکه در هیچ تیم و دسته و باندی نیستند، چه باید کرد؟ با این آدمها که زمان داستانهاشان را با خود میبرد و رنجشان در هیچ تاریخی ثبت نخواهد شد، چه باید کرد؟ به روایت کردن این داستانها نیازمندیم، اما روان ترسخورده و تحقیرشدهمان نمیگذارد راوی قصههای خودمان باشیم.
3- من با هیچکس در این جریان خصومت و عداوت شخصی ندارم. از قضا شاید برخی از نامهایی را که شایعهپردازان در این مورد بر سر زبان انداختهاند، شایستهتر از بسیاری اعضای حال حاضر هیأت علمی میدانم. اگر دوستان به جای تأکید و تمرکز بر آن بندهای اول، به کل یادداشت توجه میکردند، روشن میشد که حرف نوشته چیز دیگری است. من فقط نقل قول را به عنوان مصداقی بر ایدههای اصلی یادداشت آورده بودم.
4- از این نمد قرار نیست کلاهی برای من دوخته شود. با پیش آمدن غائلهی اخیر، واقعاً هیچ چشماندازی برای استخدام یا هر فایدهی شخصی دیگری در ذهن ندارم. اتفاقاً امروز پیغامهای مهربانانهی تهدید دوستان هم رسید. نمیدانم چرا ما را در آستانهی چهلسالگی کودکان خردسال تصور میکنید. زندگی ما همینطور که تا حالا گذشته، از این پس هم خواهد گذشت. یازده سال است من و همسرم با درآمد بخور و نمیر تحقیق و پژوهش و نوشتن و ترجمه زندگی میکنیم. از این به بعد هم خدا بزرگ است. بعید است از شما که دنیای بزرگ خودتان را با دنیای کوچک ما آدممعمولیها مقایسه کنید. اما نکتهی عجیب و سؤالبرانگیز، این همه دستپاچگی و پیغام و پسغام به خاطر بازنشر حرفهایی است که قبلاً در جای دیگری منتشر شده و سر و صدایش را هم کرده است.
تنها چیزی که ما از وزارت علوم و همهی دانشگاهها و مؤسسات آموزشی در جریان جذب هیأت علمی میخواهیم، شفافیت است. این که همه بدانند هر عضو تازهاستخدامشده طی چه فرایندی، در رقابت با چه کسانی، با چه معیارهایی و توسط چه کسانی انتخاب و تأیید شده است. این شفافیت همانقدر به نفع من خواهد بود که به نفع همهی آدممعمولیهای سختکوش کشور. این برای من پایان ماجراست.
امیدوارم آنها که باید، صدای آدممعمولیها را بشنوند.