مردی در تونس روی خودش بنزین میریزد و خودش را آتش میزند. ما خبرش را میخوانیم و متأثر میشویم. فقط میتوانیم متأثر شویم. اما اگر کمی عمیقتر نگاه کنیم شاید بتوانیم سهم خودمان را در آن خودکشی تعیین و کشف کنیم… اتفاقاتی که در هر لحظه در هر کجای جهان میافتد، به تکتک آدمها کم و بیش و با درجات متفاوت ربط دارد.
اصغر فرهادی در مصاحبه با امید روحانی. دوماهنامه اندیشه پویا. شماره هشتم. خرداد و تیر ۱۳۹۲
«احمد» گذشتهای دارد. در گذشتهی نزدیک، در کشور فرانسه با «مارین» ازدواج کرده است. احمد به عنوان یک مرد ایرانی، صاحب گذشته و پیشینهی دورتری است که او را به وطنش پیوند میدهد. حجم سنگین گذشتهی دور، چهارسال پیش، او را وادار کرده است خانوادهاش را در فرانسه رها کند و به ایران بازگردد. حالا او به خواستهی مارین به فرانسه آمده است تا ماجرای ناتمام گذشتهی نزدیک را تمام کند؛ میآید تا جدایی از همسرش را به صورت قانونی ثبت کند.
مارین گذشتهای دارد. زنی با اصالت آرژانتینی که نماد گذشتهی دور او و دودمانش است. از گذشتههای نزدیک صاحب دو فرزند است از همسر سابقش. گذشتهی نزدیکِ او ماجرای عشقی است شکست خورده و نافرجام با احمد، مرد ایرانی که حالا چهار سال است او را رها کرده و به سوی گذشتهی دور خودش کوچ کرده است. مارین میخواهد گذشتهی تلخِ شکست خورده را فراموش کند. پس در سالهای دور از احمد با «سمیر» که مردی است با اصلیت عرب، وارد رابطهای عاشقانه میشود و حالا از او باردار است.
سمیر گذشتهای دارد. او هم مثل احمد و مارین در فرانسه مهاجر به حساب میآید و مهاجرت یعنی گذشته را ترک کردن به سوی آینده رفتن. او زنی فرانسوی دارد به اسم «سلین». سلین خودکشی کرده و حالا روی تخت بیمارستان در اغماست. او پیش از خودکشی زنش با مارین رابطه برقرار کرده است و حالا بین زنی که در اغماست و از او پسری به اسم فؤاد دارد و زنی که میخواهد از همسرش سابقش جدا شود و از او باردار است، گیج و درمانده است.
سلین خود ِ گذشته است. او هیچ فعل و کنشی در زمان حال ندارد؛ روی تخت بیمارستان بیحرکت دراز کشیده و با کمک دستگاهها زنده است. اما درست مثل گذشته، بیآنکه کاری کند یا حرفی بزند، بر احوالات همه چیز در لحظهی اکنون اثر تعیین کننده میگذارد.
گذشته هوایی است که در آن نفس میکشیم؛ هر چند که چشم به آینده داشته باشیم. گذشته هست، حضور قطعی و محتوم دارد؛ حتا اگر با تمام توان بخواهیم فراموشش کنیم. گذشته میگوید بی هیچ تردید نمیتوانیم از نقطهی صفر آغاز کنیم. گذشته از پیش مُهر خود را بر همهی لحظات حال و آینده حک کرده است. گذشته فضای کنش مختار ما را در لحظهی اکنون محدود میکند؛ ما در محدودهی فضایی که گذشته برای ما تعیین کرده است، عمل میکنیم و این چارچوب عمل کنونی که در گذشته شکل گرفته است را در گذشته با عمل خود ساختهایم و عمل امروز ما در محدودهی تأثیرات و پیامدهای گذشته، فضای کنشهای آیندهمان را محدود میکند.
فیلم «گذشته»، حتا از این فراتر میرود. عمل ما در گذشته، جز خودمان، آثار و پیامدهایی بر احوال آیندهی دیگرانی دارد که گاه ممکن است آنها را نشناسیم. احمد جایی در گذشته، همسرش مارین را رها کرده و به ایران بازگشته است. مارین برای التیام دردهای یک عشق شکست خورده، وارد رابطهی عاطفی تازهای با سمیر میشود. حالا همسر سمیر (شاید) به خاطر کشف خیانت همسرش دست به خودکشی زده است. این بخشی از نقش پیچیدهی گذشتهی احمد بر زندگی زنی است که هرگز او را ندیده و نمیشناخته است.
در فیلم گذشته، همهی آنچه در لحظهی اکنون اتفاق میافتد، ارجاع به گذشته دارد. آدمها دارند ناخودآگاه در ادامهی گذشتهشان زندگی میکنند. هر چند که آگاهانه خواسته باشند گذشته را فراموش کنند و رابطهی گذشته و حال را از هم بگسلند. در فیلم «اصغر فرهادی» همیشه کفهی گذشته سنگینتر از اکنون است و اکنون بدون گذشته اساساً وجود ندارد. آیا واقعیت زندگی ما نیز اینچنین نیست؟
نمیشود به گذشته بازگشت. نمیشود گذشته را تغییر داد. حتا تغییر در حال و آینده هم موکول به سرگذشت و تاریخی است که در گ%