پساشارلاتانیزم

حدود پانزده سال پیش استاد محترمی داشتم که می‌گفت ما در دوران «پساشارلاتانیزم» زندگی می‌کنیم. عصری که شیادی در آن قاعده است نه استثنا.

ما پنج-شش نفر بودیم در آن کلاس که استادْ نظریه‌ی پساشارلاتانیزمش را حین پاک کردن تخته سفید با غیظ و نفرت، به طعنه شرح می‌داد. خندیدیم. چند سال بعد استادِ واضع نظریه از دانشگاه اخراج/بازنشسته شد. نتوانست خودش را با مختصات عصر جدیدی که نام مناسبی به آن داده بود تطبیق دهد. مقارن اخراج استاد، ما پنج-شش نفر رفته بودیم که هر کدام به نحوی گلیم خودمان را در دنیای شارلاتان‌ها از آب بکشیم. از بین ما حالا یکی مُرده است، یکی-دو نفر در بیرون جهان شارلاتان‌های فارسی‌زبان رخت افکنده‌اند، از یکی-دونفرشان بی‌خبرم و من – دروغ چرا – در طول همه‌ی این سال‌ها مثل آونگی در مرز‌های عصر جدید با ناکجای بیرونِ آن در نوسان بوده‌ام.

در عصر پساشارلاتانیزم شرم از کرده‌های بد و پاسداشت شرافت آدم از جمله‌ ارزش‌های متحجرانه‌اند. فقط آدم‌های تاریخ‌گذشته، اُمُل‌ها به عواقب اخلاقی رفتارشان فکر می‌کنند. فقط آدم‌های متعلق به عصر ماقبل‌اند که خیال می‌کنند راستی بر دروغ ارجح است و عقب‌افتادگان‌اند که هنوز نمی‌فهمند در عصر جدید فرقی بین راست و دروغ نیست. وقاحت ارزش برتر عصر پساشارلاتانیزم است. هر چه وقیح‌تر، فرادست‌تر. مثل همیشه که نوید دوران‌های جدید را با شور و اشتیاق گروهی از روشنفکران می‌دهند، منادیان وقاحت عصر جدید هم از نخبگان‌اند. آن‌ها الگوهای رفتاری نوین را به جویندگان پیشرفت و تحول عرضه می‌کنند.

پانزده سال از حرف استاد گذشته و حالا اصول شارلاتانیزم قواعد بلامنازع حاکم بر بازی زندگی در عصر جدید شده‌اند. تخطی از آن‌ها بازیگران را به صورت خودکار به بیرون از محیط بازی پرتاب می‌کند. تماشاچیانِ کم‌استعداد با ذوق و هیجان بازی نوابع وقاحت را بر صحنه نگاه می‌کنند و مجذوب تردستی انسان‌های تراز عصر جدید بر صحنه، از این که خود جزئی از بازی نیستند حسرت می‌خورند.

شیادان از شش جهت راه‌ها را بسته‌اند و –مایه‌ی تأسف است اما – من فکر می‌کنم گرد شهر گشتن با چراغ دیگر حاصلی ندارد. «آوارگی کوه و بیابانم آرزوست». حیرانم و می‌ترسم از این‌که می‌بینم چطور آدم‌های بسیار «به تدریج» تبدیل به گرگان آدم‌خوار می‌شوند. غیر کناره گرفتن از بازی و سر به بیابان گذاشتن راهی هست؟ آقای شاعر اگر در دوران پرحرفی بی‌معنای استوری‌ها و توییت‌ها عمرش به دنیا بود، جا داشت این تکه از شعرش را بچسباند به سردر خانه‌ی مجازی‌اش و بعد برای همیشه سکوت کند:

یک دیدگاه در “پساشارلاتانیزم”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *