دربارهی مفهوم «مردم» و افکار عمومی در ایران
مواجههی بسیاری از مرکزنشینان تحصیلکرده با یافتههای نظرسنجیهای ملی با بهت و حیرت و انکار همراه است. از همدیگر میپرسند چطور ممکن است نیمی از مردمِ مایل به شرکت در انتخابات بگویند کنشگر سیاسی باسابقهای را که نامزد احتمالی رقابت انتخاباتی است نمیشناسند؟ چطور ممکن است کسی عضو «جامعهی ایران» باشد و چیزی دربارهی محسن رضایی یا سعید جلیلی نداند؟ این مکالمات غالباً با تشکیک در صحت و اعتبار نظرسنجیها ادامه پیدا میکنند و با بدوبیراه گفتن به مؤسسههای نظرسنجی به پایان میرسند.
نظرسنجیهای ملی گاه تصویری کاملاً غریب از جامعهی ایران به نمایش میگذارند. با یافتههایی مواجه میشویم که با انتظارات و تصورات ما از «مردم ایران» جور درنمیآیند و همیشه این احتمال وجود دارد که اشکال از نظرسنجیها باشد. پژوهش اجتماعی مصون از خطا وجود ندارد. در فرایند انجام یک پژوهش اجتماعی دهها عامل ریز و درشت میتوانند نتایج را به کلی مخدوش کنند. پژوهشگران صادق تلاششان را میکنند تا آنجا که ممکن است از خطاها بکاهند، اما گاه حتی شناسایی همهی عواملی که در یک پژوهش خاص مانع دستیابی به یافتههای عینی میشوند، دشوار است. پژوهشهایی که تعمداً دروغ را به جای حقیقت نشان میدهند هم بسیارند. این حقیقتنمایی که البته برای گمراه کردم ماست، وقتی پای سیاست و انتخابات و قدرت در میان باشد البته بیشتر خواهد بود.
با این همه، ناهمسازی بین تصورات ما از جامعه و یافتههای نظرسنجیها ممکن است ناشی از نادرستی تصوراتمان درباره مفاهیمی مثل مردم یا جامعهی ایران باشد. همهی ما به صورت روزمره با این مفاهیم مواجهیم: سیاستمداران و مدیران کشور سالهاست از عباراتی مثل «ملت بزرگ/ سرفراز ایران» استفاده میکنند. در زبان سیاستمداران ایرانی اشاره به این عبارات معمولاً به منظور نسبت دادن صفات یا ویژگیهایی دلخواه به کل ملت ایران است. حتی برخی از جامعهشناسان گاه طوری از مفاهیم کلی «جامعهی ایران» یا «مردم ایران» استفاده میکنند که گویی این عبارات به واقعیتهایی یکپارچه و همبسته ارجاع دارند. در گفتارهای روزمره هم چنین است وقتی میگوییم «مردم ایران تنبلاند» یا «مردم ایران توان کار گروهی ندارند».
جامعه مفهومی انتزاعی است. ما تنها میتوانیم تصوری ذهنی از چیستی «جامعهی ایران» داشته باشیم. در واقعیت تجربهپذیر «مردم ایران» کل همگنی با صفات ثابت و مشخص نیستند. تصور ما از مفهوم مردم ایران میتواند مبتنی بر سلیقه، مرام و ایدئولوژی شخصی و گروهی یا تفکرات کلیشهای باشد، اما فقط یک راه برای نزدیکتر کردن این تصورات ذهنی با واقعیت وجود دارد و آن پژوهشهای منظم و متعدد تجربی دربارهی ابعاد مختلف چیزی است که آن را مردم ایران مینامیم. امری که به نظر میرسد اکنون در اولویت مراکز و مؤسسات پرشمار پژوهشی حوزهی علوم اجتماعی قرار ندارد. این پژوهشها که به شکلگیری فهمی جامعتر از مردم و جامعهی ایران کمک میکنند، نظرسنجیها و پیمایشهای اجتماعی، پژوهشهای مردمنگارانه و تحقیقات تاریخی را دربرمیگیرند.
هر کدام از ما عضوی از یک یا چند شبکهی روابط اجتماعی هستیم و طبیعی است در این شبکه بیشتر با آدمهایی در ارتباط باشیم که ویژگیهایی مشابه با خودمان دارند. به تدریج در تعامل با آدمهای اطرافمان به درکی از «دیگران» میرسیم و ناخودآگاه مایلیم این درک را تعمیم دهیم. استفادهی روزمره از شبکههای اجتماعی و روابطی که در فضای این شبکهها شکل میگیرد نیز تابع همین قاعده است. اما همهی مردم ایران لزوماً مشابه با آدمهایی که با آنها تعامل دور یا نزدیک داریم نیستند.
جامعهی ایران نه تنها یک کل همگن نیست، بلکه جامعهای متکثر و چندپاره است و پارههای مختلف این کل با هم رابطهای منظم و ساختاری ندارند. این انفصال در لحظاتی آشکارتر میشود که ناگزیریم به عنوان جزئی از جامعهی ایران با قطعات ناشناختهی آن مواجه شویم؛ مثلاً موقعی که یافتههای یک نظرسنجی ملی نشان میدهد بخش کثیری از مردم ایران با دلمشغولیهای روزمره و ظاهراً عمومی ما از اساس بیگانهاند.
ادامه در صفحهی بعد