منتشر شده در شماره ششم مجلهی کاج سبز- بهار و تابستان 1401
تا آنجا که به من مربوط میشود، تباهی دنیا از وقتی شروع شد که خانهای را در یکی از کوچههای خیابان محتشم کاشان خراب کردند. ویرانی خانه، طبق تعریف سازمان بهداشت جهانی (WHO)، مقارن بود با وقتی که داشتم از کودکی میگذشتم و نوجوانی در برابرم بود. پسزمینهی هر چه خوبی که از کودکی به یاد دارم آن خانه است؛ خانهی مادربزرگم که اولین و آخرین تصویر است در ذهنم از آنچه یک خانهي واقعی باید میبود: ثبات و آرامش بیپایان. آنجا که دنیا چیزی بیآزار و کمخطر به نظر میآمد. همهي دگرگونیها و طوفانها و اضطرابهای جهان مال آن بیرون بود، پشت در آهنی زردرنگ. تو که میآمدی و در را پشت سرت میبستی، تعلیق جهان بیرون تمام میشد و جاذبهای خوشآیند بهت میگفت حالا همانجایی هستی که باید باشی. جایی که در تمام این جهان مضطرب ناآشنا جای توست. پناهگاهی که وقت رانده شدن از همهي مردم دنیا باز پابرجاست. آن خانه در ذهن کودکیام جایی ابدی بود. تصور نبودنش از ذهنم نمیگذشت و این احساس ماندگاری و تداوم جزئی اساسی از تعریف پدیدهای است که آن را خانه مینامیم. در سادهترین تعریف خانه جایی است که فرد آن را مکان زندگی دایمی خودش میداند.
خانهی مادربزرگ و هر جایی که میشود نام خانه بر آن گذاشت، تنها یک مکان یا سازهی فیزیکی نیست. تعریف خانه علاوه بر این ویژگیهای عینی همواره بٌعدی ذهنی نیز دارد. ما آدمها هستیم که به یک مکان معنای خانه میدهیم. پدیدارشناسی خانه بر فهم مداوم و ماندگار خانه و تغییرات آن در طول زندگی فرد تأکید میکند. پدیدارشناسان میگویند خانه بودن یک مکان را تنها میتوان در طول زمان تجربه کرد و رخدادهای خاص زندگی هر فرد بر تجربهی او از چیستی خانه اثر میگذارند. آنها به پویایی فرایندها و تعاملاتی توجه میکنند که از طریق آنها یک واحد مسکونی در بافتار زندگی روزمره به خانه تبدیل میشود. معنای خانه به مثابه امری ماندگار و مداوم از این منظر همچون فرایندی تفسیر میشود که افراد را به گذشته و آیندهشان پیوند میزند. سرگذشت اقامت افراد در سکونتگاهها تأثیری قاطع بر انگیزهها، ایدهها و تصوراتشان دربارهی خانه دارد. پرورش حس آشنایی[1] و کارهای عادتی[2] به معنای فهم اینکه امور چگونه باید در خانه به انجام برسند، سهم قابل توجهی در تجربهی بودندرخانه[3] ایفا میکند. این فرایندهای زمانمند بر خصیصهی تکرارشوندگی فعالیتهای روزمرهای دلالت دارند که با خانه در ارتباط است. گفته میشود برخی از ابعاد حس بودندرخانه را تنها میتوان درقالب فعالیتهای عادی و روزمرهای که بدیهی میپنداریم تجربه کرد، این معناها بیشتر با زندگی روزمره و نحوهی انجام دادن امور سروکار دارند تا با اندیشیدن. سرانجام تجربهی کیفیت خانه به عنوان دیالکتیکی فضایی میان جهان خصوصی درونی و جهان عمومی بیرون، خانه را همچون پناهگاه بازمینمایاند. تثبیت مرزهای درون و بیرون در تجربهی بودندرخانه حیاتی است. هنگامی که این مرزها مخدوش میشوند آدمها احساس میکنند به حوزهی خصوصیشان تجاوز شده است[4].
خانه اقامتگاهی موقت نیست. معنای ذهنی خانه مستلزم فرض گونهای ثبات و ماندگاری است و در ذهن کودکی من خانهی مادربزرگ آنقدر پایدار به نظر میرسید که خانه باشد. کیفیتی که خانهي مادربزرگ داشت و همهی خانههایی که بعدها تجربهشان کردم فاقد آن بودند، همین ثبات و ماندگاری است. حس آرامشبخش بودندرخانه بیش از آن که به مساحت و طراحی خانه دلالت داشته باشد، به این فرض برمیگردد که خانه جایی باثبات و از آن ماست. خانه جایگاه «ما»ی مکانمند در طول زمان است[5]. تبدیل شدن اقامتگاههای مسکونی به خانه مستلزم گذر زمان و تجربهی تکرار است. تکرار در انجام امور روزمرهی مشابه، تکرار در تجربهی روابط اجتماعی مشابه و تکرار در آمدوشد به فضایی که آشناست و ما را از بیگانگی جهان بیرون میرهاند.
کار دو جامعهشناس نیوزیلندی در سال 1998[6] درک خانه را به عنوان مکانی باثبات و پایدار با مفهوم مهم دیگری در زندگی امروزی ما پیوند داده است: احساس امنیت وجودی[7] که آنتونی گیدنز آن را عنصری ضروری برای زیستن در جهان میداند. از نظر گیدنز امنیت وجودی نوعی احساس تداوم و نظم در رویدادهاست، حتا آنهایی که به طور مستقیم در حوزهی ادراک فرد قرار ندارند[8]. آدمها برای ادامهی زندگی نیازمند آناند که حس کنند دنیا انسجامی نسبی دارد، حس کنند هویت خودشان و محیط پیرامون از تداوم و ثبات برخوردار است و میتوان مطمئن بود جریان امور از این پس نیز همانطور خواهد بود که پیشتر تجربهاش کردهاند. احساس امنیت وجودی با مفهوم پدیدارشناختی بودندرجهان[9] پیوند دارد. این احساس غالبن خودآگاه نیست و با احساسات عمیق آدمها دربارهی خودشان و جهان ارتباط دارد. در درون ما، هنگام کودکی، وقتی اولین روابط مبتنی بر اعتمادمان را با دیگران برقرار میکنیم پا میگیرد و با تکرار عادتهای روزمره تثبیت میشود. همهي آدمها در همهی جوامع به چنین حسی نیاز دارند. کیفیت قلمرو خصوصی ما اثری انکارناشدنی بر حس امنیت وجودی دارد. قلمرو خصوصی جایی است که میتوان در آن از تنشهای دایمی زندگی روزمره دور بود.
جهان مدرن پیوسته تغییر میکند و سرعت تحولات فنآورانه و تغییرات سیاسی و اقتصادی چنان است که درک پیوستگی و ثبات جهان و حس امنیتِ ناشی از آن به دشواری حاصل میشود. به این ترتیب در جامعهی مدرن ما حفظ حس امنیت وجودی در مخاطره است. اما برخی از محققان میگویند در جامعهي امروزی نیز میتوان در فعالیتهای روتین روزمره، در فضاهای آشنا آن حس امنیت وجودی را یافت. بازگشتن مکرر به محیطهای آشنا و انجام کارهای روزمرهی همیشه برای نگهداشتن حس امنیت ما ضروری است و اگر این طور باشد خانه کانون بازتولید احساس امنیت وجودی در زندگی امروزی ماست اگر این چهار ویژگی را داشته باشد:
- خانه جایگاه ثبات ما در محیط مادی و اجتماعیای باشد که در آن زندگی میکنیم.
- خانه بافتاری فضایی برای انجام کارهای روتین و عادتی روزمره باشد.
- خانه جایی باشد که در آن احساس میکنیم بر زندگیهامان کنترل داریم و در آن از قید نظارت همیشگی دیگران آزادیم.
- خانه بنیانی امن باشد که هویتهای ما در پیوند با آن ساخته میشوند.
صاحبِ خانهای با این ویژگیها بودن برای رَستن یا دست کم کاستن از اضطراب جهان نامتعینی که در آن زندگی میکنیم، ضروری است. «صاحبخانه» بودن به معنای خانهای از آنِ خود داشتن لزومن مترادف با صاحبِ خانهای چنین امن و باثبات بودن نیست، اما این دو پیوندهای بسیاری با هم دارند.
والدین من سالهای سال مستأجر بودند. پس از استقلال از خانوادهی پدری، زندگی دانشجویی و ازدواج در خوابگاههای دانشجویی مختلف و به عنوان مستأجر در خانههای موقت بسیاری زندگی کردهام و از این بابت همسرنوشت میلیونها نفری بودهام که زندگی در اقامتگاههای موقت کیفیتی مهم و حیاتی را از صحنهی زندگی آنها محو کرده است: آرامش ذهنی ناشی از تصور خانه به عنوان مکانی با ثبات، فقدان یا ضعف پیوسته در احساس امنیت وجودی.
بر اساس اطلاعات سرشماری سال ۱۳۹۵ حدود ۴۴ درصد مردم تهران و نزدیک به ۳۱ درصد مردم کل کشور اجارهنشیناند. بر اساس آمار این سرشماری ۴۰ درصد از خانوارهای شهری مستأجرند. این میزان در سرشماری سال ۱۳۶۵ تنها ۱۳ درصد و در سال ۱۳۷۵ حدود ۱۶ درصد بود. بیشک از سال ۱۳۹۵ تا حالا نسبت جمعیت اجارهنشین شهری بیشتر هم شده است. حالا صاحب خانه شدن برای بخش قابل توجهی از جمعیت جوان رویایی غیر ممکن است. زندگی میلیونها نفر در خانههایی ناپایدار، خانههایی که نمیدانیم تا چندماه دیگر اجازهی سکونت در آنها خواهیم داشت یا نه، عامل حفظ یا ترمیم احساس امنیت وجودی نیست، خود منشأ اضطراب بیشتر است. اضطرابی که نفْس احساس موقتی بودن، احساس ناپایداریِ زندگی در روان ما میآفریند.
زندگی در خانههای موقت و ناپایدار و نگرانی همیشگی ملازم با آن، تکهای همخوان با دورنمای جورچین زندگیهای ماست: زندگیهای ناپایدار[10]. ناپایداری خانه جزئی است از زندگی در یک ساختار اقتصادی- اجتماعی ناپایدار، نخی نامرئی است که خصوصیترین ابعاد زندگی روزمرهی ما را با جامعه، با ساختارها گره میزند.
ناپایداری مفهومی است که برای توصیف روابط و شرایط کار پیشبینیناپذیر و ناامن در سرمایهداری معاصر، استخدام غیر رسمی و استثمار منعطف نیروی کار استفاده میشود. درک این مفهوم آشکار میکند که چگونه احساس عدم امنیت در شرایط مادی به بروز نشانههای آسیبشناختی در وجوه مختلف زندگی اجتماعی میانجامد. ناپایداری فراتر از روابط کار و اشتغال، ماهیت یک ساختار اقتصادی- اجتماعی را توصیف میکند؛ فرایندی که در آن جامعه به عنوان یک کلْ ناپایدارتر و بیثباتتر میشود. ناپایداری در یک بُعد زندگی به ابعاد دیگر آن سرایت میکند و کل زندگی فرد را بیثبات میسازد. زندگی ناپایدار به بیثباتی حیات فرد در ابعاد مختلف مادی، وجود و اجتماعی اشاره دارد و ایرانیان در شرایط موجود با مجموعهی گستردهای از آسیبپذیریهای اجتماعی ناشی از بیثباتی مواجهند: از شرایط کار بیثبات گرفته تا ناامنی فیزیکی و ناامیدی، بینظمی، بیگانگی و انقطاع از احساس پیوستگی با اجتماع[11]. زندگی در خانههای ناپایدار جزئی است از کلیت زندگی در این سیستم اجتماعی پرآسیب.
اینکه خانهای برای خود داریم یا نه، اینکه در چه جور خانهای، با چه کیفیتی، در کجای شهر زندگی میکنیم، تابع جایگاه اقتصادی- اجتماعی ماست. جایگاه ما در ساختار اقتصادی- اجتماعی تا حد زیادی به شغل و حرفهای که داریم مربوط است. بر اساس آمار وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی اکنون بیش از ۵۴ درصد شاغلان کل کشور امنیت شغلی زیر ۱۰ سال دارند[12]. کار ناپایدار در میان کارگران شایعتر است. در بهمنماه ۱۳۹۶ عضو کانون عالی شوراهای اسلامی کار گفت «در حالت خوشبینانه ۸۵ درصد کارگران کشور قرارداد موقت دارند»[13]. در تیرماه همان سال مدیرکل روابط کار وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی گفته بود «بالای 90 درصد از قراردادهای کارگران موقت یکماهه، دوماهه و سهماهه است»[14]. در شهریور ماه ۱۴۰۰ نماینده کارگران در شورای عالی کار گفت «96 درصد جامعه کارگری با وجود اینکه در مشاغل با ماهیت مستمر مشغول کار هستند و در کارگاههای مختلف با سوابق 10 تا 15 سال و حتی بیشتر مشغول کار هستند، اما قراردادهای موقت کار سه ماهه، 6 ماهه و حتی یک ماهه دارند»[15].
شرایط کاری ناپایدار بیثباتی را در همهی قلمروهای زندگی میگستراند: روابط اجتماعی، دوستانه و حتا خانوادگی ناپایدار و زندگی در خانههای ناپایدار. تصویر خانهبهدوشی مداوم مردم در شهرهای بزرگ بخشی از این ناپایداری سیستماتیک را نشان میدهد. آدمها معمولن در خانههایی متناسب با میزان استطاعتشان زندگی میکنند، اما نوسان و ناپایداری وضع معیشتی که حاصل ناامنی شغلی و بحران اقتصادی است، آنها را وامیدارد در فواصل زمانی کوتاه متناسب با سطح درآمدشان در نقاط مختلف شهر یا حاشیهی شهر ساکن شوند. تداوم این فرایند به شکلگیری خانهها، محلهها و شهرهای ناپایدار میانجامد؛ شهرهایی با جمعیت بنهکنشده، بی ارتباط و تعامل اجتماعی، گسسته از هم و به شدت مستعد آسیبهای روانی و اجتماعی. دوامِ بیثباتی به بسیاری از مردم میآموزد خانههاشان را تنها اقامتگاههای موقت بدانند و به این ترتیب مفهوم خانه -در معنایی که پیشتر گفتم- از ذهن گروههای پرشماری از مردم پاک میشود.
جستجوی خانهی ایدهآل، خانهای امن در زمان و مکانی دیگر، گاه همچون زائری جستنِ خانه در سرزمین موعود مضمونی پرتکرار در هنر و ادبیات است. خیالِ یافتن خانهی ایدهآل همپیوند با احساس امید به آینده است. خانه علاوه بر گذشته و حال، بخشی از رویاهای ما دربارهی آیندهی پیش رو را نیز میسازد. آدمهای امیدوار میتوانند آینده را با زیستن در خانهی پایدار و ایدهآلشان تصور کنند. اما امید همیشه وابسته به درک امکانهای آینده در چارچوب واقعیتهای اکنون است. روزنامه دنیای اقتصاد در اواخر بهمنماه سال 1399 نوشت «برآوردهای جدید از نسبت متوسط قیمت مسکن به درآمد سالانه خانوارها در پایتخت نشان میدهد تهرانیها با احتساب نرخ فعلی پسانداز و در صورت رشد یکسان قیمت و درآمد ۱۰۹ سال طول میکشد تا بتوانند صاحبخانه شوند[16]». برای بسیاری از شهروندان ایران امکانهای واقعیت موجود ناکافیتر از آن است که به آنها قدرت امیدواری ببخشد. آدمهای ناامید ناممکن بودن تحقق رؤیا را میپذیرند و موقع فکر کردن به خانهی پایدار و ایدهآل به جای آینده به گذشته مینگرند؛ به خانهای شبیه خانهي مادربزرگ.
[1] familiarity
[2] routine
[3] being-at-home
[4] Després, c. (1991). The meaning of home: literature review and directions for future research and theoretical development. Journal of Architectural and Planning Research, 8(2), 96–115.
[5] Boccagni, P., & Kusenbach, M. (2020). For a comparative sociology of home: Relationships, cultures, structures. Current Sociology, 68(5), 595
[6] Dupuis, A., & Thorns, D. C. (1998). Home, Home Ownership and the Search for Ontological Security. The Sociological Review, 46(1), 24–47.
[7] Ontological Security
[8] گیدنز، آنتونی (1382) تجدد و تشخص، تهران: نشر نی (چاپ دوم)
[9] Being-in-the-world
[10] Precarious Lives
[11] Khosravi, Shahram (2017) Precarious Lives: Waiting and Hope in Iran, Pennsylvania: University of Pennsylvania Press
[12] روزنامه فرهیختگان، ۷ تیر ۱۴۰۰، « 13 میلیون نفر امنیت شغلی زیر 10 سال دارند» دسترسی در پیوند زیر:
http://fdn.ir/56504
[13] خبرگزاری ایسنا، ۹ بهمن ۱۳۹۶، «تعداد کارگران قرارداد موقت چقدر است؟»، دسترسی از طریق پیوند زیر:
https://www.isna.ir/news/96110804692/
[14] روزنامه فرهیختکان، ۲۷ تیرماه ۱۳۹۶، « آمار وحشتناک وزارت کار از قراردادهای موقت»، دسترسی از طریق پیوند زیر:
http://fdn.ir/9034
[15] خبرگزاری فارس، ۲۱ شهریور ۱۴۰۰، «انتقاد از قراردادهای ۳ ماهه کارگری/ 96 درصد کارگران امنیت شغلی ندارند»، دسترسی از طریق پیوند زیر:
http://fna.ir/3p3yb
[16] روزنامه دنیای اقتصاد، 27 بهمن 1399، یک قرن انتظار تا خرید خانه، دسترسی از طریق پیوند زیر:
https://www.donya-e-eqtesad.com/fa/tiny/news-3740707