نگاهی به برخی پیشفرضهای تکاملی حاکم بر مطالعهی مدرنیته در جامعهشناسی ایران
سالار ا. ن. کاشانی
سومین همایش کنکاش هاي مفهومی و نظري درباره جامعه ایران ـ اردیبهشت ۱۳۹۵
چکیده: جامعهشناسی چیزی جز تلاش سیستماتیک برای فهم جامعهی مدرن نیست؛ شاید پرسش از مدرنیته در خاستگاه جغرافیایی آن ـ اروپای غربی ـ پرسشی غیر ضروری به نظر برسد؛ چرا که بنیان دانش جامعهشناسی اساساً به منظور فهم جامعه و زندگی مدرن پایهگذاری شده است. نخستین پرسش پیش روی جامعهشناسی در ایران ـ و نیز سایر جوامع غیر غربی ـ پرسش دربارهی ویژگیهای اساسی این جامعه است. آیا باید جامعهی ایران را جامعهای مدرن دانست یا پیشامدرن؟ به عبارت دیگر هر گونه تبیین جامعهشناسانه دربارهی جامعهی ایران اساساً پس از پاسخ به پرسش نخست موضوعیت مییابد. این مقاله با بررسی برخی از پیشفرضهای حاکم بر نظریهپردازیهای مبتنی بر جامعهشناسی کلاسیک و تئوری مدرنیزاسیون دربارهی مدرنیته در ایران، به ارزیابی و سنخشناسی دیدگاههای جامعهشناختی دربارهی چیستی جامعهی ایران به ویژه در دو دستهی «نظریههای گذار» و «نظریههای آسیبشناختی» میپردازد. پاسخهای جامعهشناختی به پرسش از چیستی جامعهی ایران در این دو دسته، عمدتاً بر برداشت خطیای از تاریخ مبتنی بوده است که ریشه در آثار جامعهشناسان کلاسیک و پس از آنها نظریههای مدرنیزاسیون، به ویژه در دهههای 50 و 60 میلادی دارد. در این برداشت مفاهیم سنتی و مدرن، مفاهیمی ایستا و دارای ویژگیهای ثابت و ذاتی در نظر گرفته میشوند که با حرکت از اولی بهسوی دومی پروژهی توسعهی اجتماعی و تاریخی ایران به اتمام میرسد. این مطالعه نشان میدهد که پیامدهای نظری و عملی هر دو دسته از دیدگاههای مورد نظر، در نهایت به مسدود شدن راه خلاقیت نظری در تحلیل جامعهشناختی و ناممکن شدن تبیین پویاییهای ویژهی تاریخی جامعهی ایران انجامیده است و این مهم از ضرورت توجه جامعهشناسی ایران به پارادایمهای جایگزین در نظریهپردازی دربارهی جامعهی معاصر ایران حکایت دارد.
کلیدواژگان: مدرنیته، مدرنیزاسیون، جامعهشناسی ایران، مدرنیتههای چندگانه، مدرنیتههای جایگزین
Modernity and sociology